(تصویر: تکیه ای قاجاری در گرگان)
نام کتاب: ضرب المثل ها، کنایات و باورهای مردم گرگان (استرآبادی)T نویسنده: اسدالله معطوفی، 240 صفحه، انتشارات ایمان، 1376:
این کتاب مجموعه ای از واژگان و اصطلاحات مرسوم و موجود در بین مردم گرگان (استرآباد قدیم) است. این کتاب شامل 3000 ضرب المثل و کنایه موجود در فرهنگ مردم این منطقه است. رسومی همچون نامزدی، حنابندان، عروسی، اعیاد باستانی مورد اشاره کرده است. این رسوم شامل باورهای درست یا نادرست، خرافات مردم، حتی مراسم مذهبی مانند تعزیه خوانی، پرده خوانی، عزاداری های عاشورا و محرم و ... می شود.
انسان ها برای زیستن در کنار یکدیگر و ایجاد تفاهم و همکاری نیاز به وسایل ارتباطی گوناگونی دارند. یکی از مهم ترین وسایل ارتباطی بین انسان ها، زبان است. زبان علاوه بر ایجاد ارتباط، از عوامل مهم تشکیل تمدن های انسانی، فرهنگ، هنر و اجتماع بشری است. ساده ترین تعریف از زبان عبارت است از: «الفاظی که برای برقراری ارتباط و انتقال فکر و معانی از ذهنی به ذهن دیگر استفاده می شود» (مقدمه کتاب). هر ملتی دارای زبان خاصی است و هر زبان ملی دارای گویش های مختلف است. هر زبانی پویندگی(Dinamisme) مخصوصی دارد و دارای تغییر و تحولات تاریخی است. این تغییر و تحولات به صورت دستور زبان، اصوات کلامی (Harmonism)، معنا، لفظ و لهجه است. غالباً به شعبه ای از یک زبان که در قلمرو آن زبان تکلم می شود، لهجه گویند و ترجمه ای از کلمه Dialecte است. از جالب ترین دستاوردهای زبان محلی برای هر منطقه، ضرب المثل ها، کنایات و باورهای مردم آن محل است. در این کتاب به این بخش از ویژگی های زبانی در سرزمین گرگان و مازندران پرداخته شده است. کنایات و ضرب المثل ها در طول زمان شکل گرفته، ساخته و پرداخته و سپس از نسلی به نسل دیگر سینه به سینه منتقل می شوند. ضرب المثل ها و باورهای مردم که در حقیقت فولکور هر منطقه را تشکیل می دهد، شامل موارد بسیاری است که تدوین آن وقت و نیروی زیادی را طلب می کند. پرداختن به فولکور هر منطقه در حقیقت کنکاش در آداب و رسوم، باورها، اعتقادات و عقاید تاریخی مردم آن منطقه است. تلاش در جهت تدوین کتاب درباره مردم هر منطقه که در این کتاب مورد مطالعه منطقه گرگان و مازندران است، تلاشی برای محفوظ ماندن شناسنامه تاریخی و ادبی منطقه و انتقال آن به نسل های بعدی است. مخصوصا که با پیشرفت های تکنولوژی ممکن است بسیاری از این باورها از بین رفته و جایگزینی نداشته باشند. سرزمین گرگان دارای فرهنگ و ریشه های عمیق تاریخی است و کتابی در این زمینه می تواند این فرهنگ غنی را برای مردم منطقه و کل ایران آشکارتر سازد. به علاوه، شناختن و شناساندن گویش ها و لهجه ها، ضرب المثل ها و کنایات باعث شناخت گویش های قدیمی زبان اصلی فارسی نیز می شود. زیرا تعدادی از واژه ها و الفاظ متروک زبان فارسی در گویش های محلی و بومی این سرزمین محفوظ مانده اند. همه موارد گفته شده در بالا، ضرورت مطالعه این کتاب را نمایان می سازد. در این کتاب به مقایسه واژه های مشترک بین گویش گرگانی با گویش های دیگر نقاط نیز پرداخته می شود.
به طور مثال: بعضی از کلمات مشترک مثل:
آب (زبان فارسی)، اُو (در گویش گرگانی، مازندرانی، خراسانی، افغانی و... مشترک است) (ص31)
در ضرب المثل های گرگانی به وفور می توان مصرع ها یا پاره هایی از اشعار شاعران محلی را یافت. نمونه آنها:
«بِچّه اَفعی کشته رِ نُگا داشتن خُل دیوانِگیِه» بر گرفته از سروده فردوسی: (ص14)
کُشی اَفعی و بچه اش پروری به دیوانگی ماند این داوری
«اگه دیر آمِده خُدا رِ شُکر شیر آمِده» بر گرفته از سروده نظامی: (ص14)
به عرض بندگی دیر آمدم دیر اگر دیر آمدم شیر آمدم شیر
«انگوُشت به در کسی بِزَنی موُشت به دَرِت مِزَنِن» بر گرفته از سروده نظامی: (ص 15)
انگشت مکن و رنجه در به کوفتن کس تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
این کتاب به تشابهات موجود در تلفظ بعضی از کلمات در بسیاری از نقاط کشور اشاره کرده است. همچنین در این کتاب از واژه های بیگانه ای که در زبان و گویش استرآباد (گرگان) وجود دارد، هم آمده است. قسمت اصلی و اعظم این کتاب شامل ضرب المثل ها و کنایاتی مرسوم و عامیانه بین مردم است. بعضی از این ضرب المثل ها بسیار قدیمی و شیرین است که بزرگان (قدیمی ها) بیشتر از آنها یاد و استفاده می نمایند.
در اینجا برخی از آنها را به عنوان نمونه می آوریم:
- عاروس تُماشا رفته؟ کنایه ای از خیلی دیر کرده است.
(این ضرب المثل متجلی از عروسی های طولانی اهالی استرآباد (گرگان قدیم) بوده که چندین روز با مراسم متنوع و پایکوبی همراه بوده است و چون طولانی بوده، به همین دلیل هر کار طولانی را به تماشای عروس قیاس می کردند).
- چارُق پاره کردن. کنایه ای از کارها را بدون تفکر ولی با زحمت زیاد به سرانجام رساندن است.
- شِلَپّاس اِفتاد. اسم صوت: برای افتادن هر چیزی با صدای بَم.
- بیس چارساتِه. یعنی: دائما، همیشه.
- نوبَرقَد شده. یعنی: بسیار نوشده و برق برق می زند.
مراسم عروسی و عاروس تماشا
- دختر مخوای بگیری، مارِشُ نگاه کن.
- بارا عاروس گرفتن باس کَوُش و چادُر پاره کرد.
این شعار عروس یافتن اهالی استرآباد قدیم بود که برای پیدا کردن عروس، اولین اقدام غالبا در حمام، مسجد، روضه خوانی و عروسی ها انجام می گرفت. وقتی که دختر در نظر گرفته می شد، تحقیق اولیه را از دلاک حمام به خاطر سلامت جسمی، بعد همسایه ها، فامیل و ملاخانه انجام می دادند. بعد از انتخاب به خانواده دختر پیغام فرستاده و در اولین دیدار می گفتند: شتر ما در خانه تان خُسبیده. و اگر خانواده عروس می پذیرفتند، روز بعد زنان فامیل، عمه، خاله، زن عمو به خانه دختر رفته و بعد از خوردن شیرینی نذری به دختر و خانواده اش می انداختند و سعی می کردند دختر را به بهانه ی بوسیدن بغل کنند تا ببینند آیا دهانش یا بدنش بو می دهد یا نه. همچنین زیر طاقچه های خانه ی دختر نیز از نظر نظافت کنترل می شد تا صلاحیت خانه داری آینده ی وی نیز تایید گردد که به آن اوخوری (آب خوری) نیز می گفتند و معمولا اولین و مهمترین صحبتهای اولیه برای مهریه، مراسم و ... مطرح می شد. چند روز بعد مردان طرف دختر و پسر نهار دعوت شده و همان شب به مراسم بله برون مردانه می رفتند که به مردانه معروف بود و تمام حرف ها به پایان می رسید. فامیل یا زاهد انگشتر یا حلقه ای را به دست دختر می زد و اگر به عقد و عروسی منجر می شد مراسم «شیر بره» بود؛ یعنی روز قبل از عقد بود که داخل سینی های بزرگ مسی (مجمع) یک سطل شیر، یک سطل ماست، یک ماهی بزرگ، قرقاول، برای طبقه های بالا و فروش برای طبقه های پایین، کله قند، بسته چای، پنیر، جعبه شیرینی و یک دست لباس زیر و رو برای عروس قرار داده و آن را برای عروس می برند و این مجمع ها را خنچه می گفتند که هر شیره بره شامل چندین خنچه بود که روی سر افراد با رقص و آواز وارد خانه عروس می شد و جلوی خنچه داران گوسفندی مزین شده که سرش را حناشده و آینه بسته بودند با خود می آوردند و مادر عروس بعد از مراسم می باید کت و شلوار و پیراهن را داخل بقچه ای کرده و خنچه نموده و برای داماد بفرستد و جهیزیه و پشت قباله دختران مثل فرش ترکمان کوب (حصیر) لمِدَ (نمد، جاجیم، گلیم، آفتابه لگن، دیگ مسی، طاس و لَغلِو (ماهی تابه) و بشقاب و...) دختران طبقه بالا علاوه بر وسایل یادشده، البته انواع لوکس و قیمتی آن املاک و مستغلات نیز پشت قباله داشتند.
مراسم حنابندان از شب قبل از عقد انجام می شد و درون سینی های بزرگ مسی شیرینی، کله قند، میوه، تخم مرغ رنگی، حنا و شمع و وسایلی که عروس و داماد موقع خرید عروسی خریده تزیین شده و با ساز و رقص به خانه عروس رفته و همان شب با خرج داماد در خانه ی عروس شام که غالبا قرمه سبزی بوده صرف می شد که بعد از شام مراسم حنابندان شروع شده و همه با خواندن شعر و هایشا هایشا (هورا کشیدن) دم می گرفتند:
شاداماد حنا می بنده، حنای کرمان می بنده/ عاروس حنا می بندیم، چار دس و پا می بندیم
بالا بالا می بندیم، عاروس به ماه ممانه، داماد به شاه ممانه
مادر شوهر با دادن یک سکه، کف دست عروس را حنا می بست. در آن شب جوانان فامیل داماد، از خانه عروس مرغ، خروس، آفتابه مسی و هرچه که در دسترس بود می دزدیدند. قبل از عقد، مراسم حمام عروسی و بَندِ عاروس یا بند اندازی مرسوم بود که مادر عروس 5 یا 10 مناتی طلا به پیشانی عروس چسبانده و سپس بند انداز شروع به بند انداختن می کرد. در این فاصله، سینی را در بین مهمان ها گردانده و هر چقدر که هدیه جمع می شد در پایان کار به عنوان دستمزد به بندانداز می دادند. آنگاه حموم عاروس انجام می شد و برای داماد و عاروس حمامی را در شهر در اختیار گرفته که به آن حمام قرق کردن نیز می گفتند. در این مرحله، تمام فامیل های داماد و عروس به خرج داماد به حمام می رفتند. مردها وقتی که وارد حمام می شدند، یک صابون و مقداری حنای آماده گرفته و داخل صحن حمام می شدند. در حمام زنانه نیز عده ای به شستن عروس مشغول شده و خواهران داماد به دادن شیرینی و شربت سکنجبین پرداخته و خانواده های مرفه هندوانه و خربزه نیز می دادند. بعد از حمام جلوی پای عروس گوسفند و برای فقرا خروس می کشتند و بعد مراسم عقد برپا می شد که غالبا شب بعد از حنابندان بود. بسیاری از مصاحبه کنندگان اصیل گرگانی معتقدند که تا قبل از عقد داماد هرگز عروس را نمی دید و بعد کله قند سر سفره عقد را می شکستند و هر کسی بزرگترین تکه را بر می داشت، به خانه ی داماد می آورد و از داماد هدیه ای که غالبا پول بود می گرفت. داماد آن کله قند را می گرفت و به دیدن عروس می آمد و زمان خطبه آغاز می شد. تمام زن ها می باید دست ها را از زیر چادر بیرون آورده و روی پای خود بگذارند تا کاری در زیر چادر انجام ندهند. مثل بستن نخ به دور دهنه ی قیچی یا بستن قفل کوچک برای سیاه بخت کردن عروس یا اینکه کارشان به طلاق بکشد و یا بچه دار نشود. قبل از عقد، زنان نزدیک به عروس مثل خواهر، عمه، خاله و... یک قفل را در بین جمع بسته و مادر عروس بعد از عقد آن قفل را در بین مردم باز کرده. در حقیقت جلوگیری از جادوی دشمنان عروس بود. در مراسم عقد هیچکس حق نداشت با لباس سیاه یا چادر سیاه شرکت کند و از آمدن زن سیاه بخت یا طلاق گرفته جلوگیری می شد و بعد عروس به کمک یک زن خوشبخت فامیل، چادر بخت که چادر سفیدی بود بر سر کرده و آن زن آن را به اندازه اش قیچی می کرد و بعد از مراسم عقد در اواخر غروب، مراسم آرایش عروس شروع می شد که معمولا آرایشگران سیار به خانه ی عروس می آمدند و در آن مراسم عده ای از فامیل داماد آمده و به شعر می خواندند که «نون و پنیر آوردیم، دخترتون رو بردیم» و عده ای از فامیل عروس جواب می دادند «نون و پنیر ارزونی تون، دختر نمیدیم به تون» و بعد لباس عروس را به تنش کرده و مراسم شام عروسی شروع می شد. بعد از شام، پدر عروس تکه نانی را به نیت خوشبختی با پارچه به کمر عروس می بست و عروس را چادر به سر به همراه آینه و شمعدانی که در دست جوانان بود، سوار چهارپا (اخیرا با وسیله ی نقلیه) به خانه داماد می بردند. در آنجا عروس را روی صندلی نشانده که به مراسم عروس تماشا معروف بود. غریبه و آشنا و فامیل و... به دیدن عروس می آمدند و به مراسم رقص و پایکوبی و ریختن پول بر سر عروس می پرداختند. در این شب خانواده داماد سعی می کردند از خانه ی عروس چیزی برداشته که در حقیقت عقل او را دزدیده و زبان عروس را بعدها بر سر خانواده ی داماد کوتاه کرده باشند.
دو روز بعد مراسم رونمانه یا پاتختی بود که پول و کادو جمع شده و مهمان به مراسم خوردن کاچی، تخم مرغ خاگینه و نان کوچک محلی و آجیل و شیرینی می پرداخته و شب سوم مراسم «مادر زن سلام» بود که عروس و داماد به خانه مادر عروس رفته و هدیه ای از مادر عروس دریافت می کردند.
عید نوروز
مراسم سمنو پزان: که امروز نیز بسیار مرسوم است. قبل از عید نوروز، گندم را سبز می کردند و تا زمانی که دیگ سمنو بالای اجاق نمی رفت، نمی گذاشتند چشم ناپاک به آن بیفتد. گرگانی ها یک آش دارند به نام «آش ولیانه» که مادر زنی که باردار است، در 7 ماهگی حاملگی دخترش این آش را می پزد و به صورت مهمانی مفصلی است و گرگانی ها پختن سمنو را آش ولیانه حضرت زهرا می دانند برای دوران بارداریش.
دو تا از مهم ترین آداب رایج قبل از عید فال گوش و قاشق زنی بود.
فال گوش: کسی بود که اگر حاجت و آرزویی داشت برای این که مطمئن شود که برای آرزویش شرایط خوب یا بدی در انتظارش است پشت در یا پنجره ی خانه ها می رفت و به گوش می ایستاد تا افراد داخل اطاق یا حیاط حرفی بزنند و او حرفهای آنها را با خود انطباق می داد. مثلا اگر در آن لحظه یکی به خواهر یا برادرش می گفت الهی بمیری، فال گوش وحشت زده می شد که برای خود یا خانواده اش بدبیاری در سال آینده پیش می آید. اما اگر مادری به فرزندش می گفت الهی سفیدبخت بشی، فال گوش آن را به حساب خود یا خانواده اش می گذاشت. به همین دلیل خانواده ها ایام نزدیک به عید را سعی می کردند با گفتار خوب و خوش یمن سپری کنند.
قاشق زنی: که پسرها و مردها چادر بر سر کرده و با قاشق به یک ظرف فلزی می زدند و در هر خانه ای به گرفتن شکلات و شیرینی و قند می پرداختند.
چهارشنبه سوری
در این کتاب به مراسمی مثل حاجی فیروز و خانه تکانی نیز اشاره شده است. لوازم خانه به ویژه فرش و رختخواب را در معرض آفتاب قرار می دادند که به آن افتو دادن می گفتند. روز قبل از عید را عرفه می گفتند و شب عرفه را سبزی پلو با ماهی و شب اول عید را رشته پلو می پختند. روز عرفه برای مرده ها توزیع خیرات مرسوم بود و در روز عرفه پختن پلو مرغ ممنوع بود. زیرا مرغ همیشه گرسنه است و اگر کسی بپزد تا آخر سال گرسنه می ماند و چند دقیقه به ساعت تحویل رشته را داخل آب گرم ریخته و آش رشته درست می کردند تا مثل رشته عمرشان دراز شود. شیرینی های مردم گرگان که امروزه هم هنوز رایج است، حلوا اماج، نون زنجبیلی، نون خرمایی که در کنار شیرینی ها و شکلاتهای عید حتما باید این شیرینی بر سر میز یا سفره عید باشد.
چند روز قبل از عید آتش، تخم مرغ و نان را هرگز از خانه بیرون نمی بردند. چون برکت از خانه بیرون می رفت. همچنین زغال وارد خانه نمی کردند، چون سیاهی داخل خانه می شد. این کتاب به مراسم عید نوروز که در کشورهای همسایه هم برگزار می شود نیز اشاره می کند که مراسمی تقریبا مشابه ایرانی ها و گرگانی ها را دارند. البته شاید این همه توضیحی که درباره نوروز در کشورهای دیگر آورده، در کتابی که قرار است درباره فرهنگ عامه مردم گرگان باشد، توجیه چندانی نداشته باشد.
خرافات
برخی از خرافه های مردم گرگان در کتاب مورد نظر، اینگونه معرفی شده است:
مراسم آداب «بارش کند» با «چل کَل» که برای جلوگیری از باران های پی در پی، اسم 40 کچل را با مرکب روی کاغذی نوشته و رو به قبله به درختی می بستند و عده ای نام 40 کچل را به آتش می کشیدند. و برای باریدن باران اعتقاداتی مثل انداختن سبز یا انداختن سیری داخل آب و یا کشتن قورباغه داشتند.
برای رفع ماه و خورشید گرفتگی با قاشق یا چوب بر لگن یا ظروف می کوبیدند.
برای قطع باد، یکی یک دانه پسر خانه، نخی را به گوشه ای از در اطاق مثل قفل در می بست.
اعتقاد شدید به آداب و جن زدگی و جادو داشتند که بیشتر به سرکتاب گرفتن منتهی می شد. جن زدگی را معمولا به آخر شب یا صبح زود حمام رفتن منتسب می کردند.
مراسم آداب بارداری، زائو داری و زایمان سنتی
بارداری: زن باردار هرگز نباید مرده ببیند. چشم بچه او شور می شود. اگر می دید، مقداری نمک را روی سینه مرده گذاشته و بعد از زایمان نمک را در آب حل کرده و بچه را با آن می شستند.
اگر می خواستند ببینند بچه پسر است یا دختر، روزهای آخر حاملگی زن های فامیل دور هم جمع می شدند و پارچه می بریدند. اگر اولین کسی که وارد خانه می شد، زن بود، دختر و برعکس. همچنین یک کله پاچه می گرفتند و دهان کله را تا انتها باز می کردند. اگر استخوان با گوشت بود، دختر و اگر نبود، پسر بود. یا مقداری نمک مخفیانه روی سر حامله می ریختند و کمین می نشستند و اگر حامله اولین حرکتش دست زدن به پشت لبش بود، نشانه ی پسر و اگر دست به موهایش می زد، نشانه ی دختر بود. زن زائو را نباید تا 10 روز تنها می گذاشتند. تا 40 روز چهارشنبه ها حمام نمی رفت. نوزاد را تا روز 10 از خانه بیرون نمی آوردند. اتاق نوزاد را تا ناف او نیفتاده بود، جارو نمی کردند. زائو تا 40 روز نباید زائوی دیگری را ببیند تا 40 حاملگی روی او نیفتد و نازا نشود.
ماه رمضان
مراسم عین تمام ایران شامل افطار و سحر و مراسم شب احیاء و عزاداری و سوگواری است. ولی چیزی که در ماه رمضان ویژه گرگان است، اینکه بعد از افطار، به محل جگرکی ها رفته و جگرسیاه و سفید مخلوط می خورند.
محرم و عاشورا
تقریبا با شهرهای دیگر ایران تفاوتی ندارد.
دسته چوبی: شبیه زنجیر زنی است. به جای زنجیر، چوب است و مشعل هایی روشن کرده و عزاداری می کنند.
قمه زنی: که تا 1330 رایج بود. قمه زنان کفن پوشیده و در میدان عباسعلی شهر قمه می زدند.
طوق بندان: که عَلَم بسیار بزرگ و سنگینی است که در مراسم عاشورا یک شخص قدرتمند آن را بلند کرده و دور می دهد که در اوایل دوران رضاشاه به شدت از این مراسم جلوگیری می شد. آنها طوق را آغشته به خون غیرانسان می کردند و می گفتند طوق خون گریه کرد.
پرده خوانی: پرده خان که نقال بود، پرده بزرگی را در محل تردد مردم آویزان می کرد و سپس مردم را به شنیدن مصیبت کربلا فرا می خواند. پرده که اندازه اش 3*2 بود، وقایع کربلا روی آن نقاشی شده بود. مردم نیز برای شنیدن پرده خوانی، پول پرداخت می کردند. گاهی نیز به جای پرده خوانی، شاهنامه خوانی می کردند.
تعزیه خوانی: در ماه محرم و صفر به شدت رایج بوده ولی امروزه هم به ندرت دیده می شود. تقریبا با دیگر جاهای ایران تفاوتی ندارد.
در شب عاشورا مراسم 40 منبره برگزار می شود. در محله های قدیمی، منبرهایی در جلوی در حیاط می گذارند و مردم می روند و شمع برای گرفتن حاجت روشن می کنند. صاحب خانه با شربت و غذای نذری که همیشه قرمه سبزی است از مردم پذیرایی می کند. گرگانی ها معتقدند اگر 40 منبر بروی، به حاجت خود می رسی.
نویسنده کتاب خاطره ای از تعزیه خوانی در دوران کودکی خود بیان می کند که در اواخر اجرای تعزیه وقتی که شمر با ظلم و جور خود هیجان و قوت ناظرین را به اوج می رساند، گاهی با اعتراض شدید مردم و حتی ضرب و جرح از سوی ایشان روبرو می شد.
ناهید قلعه نویی